مطالب خواندنی
هوای دلم بارانی است و آسمان ذهنم کبود یاس های زرد از بی پناهی من آگاهند و قطره های باران از دل من دردمندم گله دارند. بغض در گلویم به زنجیر کشیده شده شده و من به روشنی می دانم که زندگی رنگ آبی و آرامش خود را از دست داده. آینده پر است از اشک و آه و حسرت و درد هجرا و انتظار دلم در آرزوی یک نگاه خواهند ماند و طوفان هیچ نگاهی از زندگی را تازه نخواهد کرد دستهایم را می گشایم پنجره ی ذهن من رو به کوچه ای باز است که حتی خاطره ها هم از آنجا رفته اند........... نفرین بر این زندگی............ نفرین بر این سر نوشت که هرگز شیرین نیست. در گذرگاه زمان خیمه شب بازی د هر با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد عشق ها می میرند رنگ ها رنگ دگر می گیرند و فقط خاطره هاست که چه شیرین و چه تلخ دست نخورده به جا می مانند چه رسم جالبی است محبتت را می گذارند پای احتیاجت صداقتت را می گذارند پای سادگیت سکوتت را می گذارند پای نفهمیت نگرانیت را می گذارند پای تنهاییت وفاداریت را می گذارند پای بی کسیت و انفدر تکرار می کنند که خودت باورت می شود که تنهایی و بی کس ومحتاج.....
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |